! آفتاب پرستان دلگرم به فريب ! رياكاران به اميد كوري چشم بصيرت ديگري ! پروند ه اي بي مقدمه و اصل و امضا و هجو! در اين آشفته بازار چه بايد كرد ؟ نمي دانم ! با اين اعتماد به لفظ و در عين بي اعتمادي چگونه بايد زيست ؟ لبخند بي رنگ و روح و قهقهه هايي كه از نه از سر شاديست ! درد از آنجا شروع مي شود كه بداني و بفهمي كه چه هستي و كجايي و چه مي كني ! آن وقتدلم مي خواست توي يک دشت سبز
روي چمن هاي خيس و باران خورده
رو به آسمون دراز بکشم و چشم در چشم گستره آبي
هواي پاک و بي تکبر دشت رو با تموم وجود استشمام کنم
و فارغ از تمام ناکامي ها و بي وفايي ها و دروغ ها و هياهوها
براي لحظه اي هم که شده
لذت وجود داشتن رو احساس کنم .
حتي فکرش هم برام لذت بخشه ....
آخرين باري که ديدي تو مرا
يادت هست؟
در دلم غصه و گلهاي سپيدي در دست
تو مسافر شدي و کوچ تو پاييزي بود
مثل مرغي که به آزادگي از زندان رست
من ولي خسته ازين زندگي خواب آلود
باده مي خوردم و با ياد تو مي گشتم مست
با وجودي که دلم را تو شکستي اما
برق چشمان تو در خاطره و يادم هست
روایتی از بزرگترین خیانتهای تاریخ
روایتی از بزرگترین خیانتهای تاریخ
روایتی از بزرگترین خیانتهای تاریخ
روایتی از بزرگترین خیانتهای تاریخ
46092 بازدید
39 بازدید امروز
0 بازدید دیروز
40 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian