×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

بوف کور

بوف کور

× من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهي که بلغزد بر من --- من خودم بودم و يک حس غريب که به صد عشق و هوس مي ارزيد
×

آدرس وبلاگ من

masoomy2000.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/masoomy2000

**

روی برگهای زرد و نارنجی زانو زده بود و تکه های نان روبا دست ریز می کرد. اردکها و مرغابی های کوچک و بزرگ که به این حرکت آشنا بودند از دور با سرعت خودشون رو به ساحل دریاچه می رسوندند. آیینه آب می شکست و موجهای طلایی آروم آروم در مسير مرغابی ها حرکت می کردند.سنجابها ترسوترند کمتر چیزی رو از دستت می گیرند اما پرنده ها دلشون آسمونیه، تا بهشون خیانت نکنی بهت اعتماد می کنن. معنی آسمونی شدن رو می شه از قناعتشون به یک تکه نان و به بالش پرهای خودشون فهمید. به صورتشون که با ولع نان رو از دست او می گیرند خیره می شه. آیینه دریاچه چشمهاش به حلقه های مروارید ميشکنه:

- حیف که داره شب می شه. حیف که نمی شه به دنیای آدمها اعتماد کرد وگر نه تا صبح می نشستم همینجا و از خواب بیدار شدنتون روقبل از طلوع  تماشا می کردم.

با اکراه بلند می شه. پرنده ها به آب می زنند و توی غروب دریاچه محو می شوند.ازصدای برگها و سکوت بکر درختها خسته نمی شه. ذرات هوای تازه در جسم و روحش متبلور می شوند. دلش نمی خواد که به دنیای پرنزاع و پر ادعای آدمها برگرده. سخته که از تصویر بی انتها زیبای طبیعت چشم برداشت و به رفتارهای ناساز و ناکوک آدمها چشم دوخت و به جای سکوت، به صدای تیشهء کلامها بر پیکر همریشه ها گوش سپرد. سخته این همه ریا،تظاهرو نگاههای یک روز گرم و یک روز بی روح رو تحمل کرد. سخته  دست و پا زدنهای آدمها در خودخواهی خودشون رو تماشا کرد. اونقدری که درک سنجابها و مرغابی ها راحته درک دفاعیه های قرّای آدمها از پندارها و گفتارها و کردارهاشون ناممکنه.

- سلام.

سرش رو که بالا میاره مرد رو روی همون نیمکت جلوی پارک می بینه. می ترسه، اما برای کج کردن راه دیره. مثل همیشه لبخند میزنه و دستش رو به نشونه سلام تکون می ده. همیشه همینجا نشسته. یک شلوارک کرم رنگ و یک تی شرت قرمز به تن داره. گاهی وقتها هم عینک آفتابی خیلی بزرگی به چشم می زنه که به طرز عجیبی صورتش رو خنده دار می کنه. سرش در نور آفتاب می درخشه و به خاطر سنگینی بدنش آروم وکمی هم بلند و کوتاه راه می ره. از همه حرفهای آدمها همین سلام رو درست ادا می کنه و گاهی هم چیزهای نامربوط به هم می بافه. هر وقت که زن از این مسیر رد می شه اگر حواسش به دنیای دور و برش باشه راهش رو کج می کنه از پشت مرد میره و هر دفعه هم مرد بلند می شه به طرف پارک که در پشتش قرار داره برمی گرده از دور دست تکون می ده و با صدای بلند و صورت خندان و مهربانی گنگی سلام می کنه. از بین ده نفری که از مقابلش رد می شن شاید یک نفر دستی براش تکون می ده. شاید اين زن تنها آدميه که هر دفعه دورادور جوابش رو با یک سلام و لبخند می ده.

چقدر ناقص العقلها دنياشون بی رياست. کجاست اونهمه غرور و سر به آسمون ساييدنهاشون. مثل پرنده ها بی آزارند و همه دنيا رو با حرص توی مشت خودشون نمی خوان بی توقع لبخند می زنند بی غرور سلام می کنند، چشمهاشون درياييه دلشون آسمونی  باز هم ازشون می ترسيم...  

 - هِی...  صدای گنگ و کلفت و نامفهوم:

- تو... رو خیلی... دوست دارم.

جواب: یه درنگ کوتاه، یه لبخند با یک دنیا تعجب و ابهام.

تاریک شده. ستاره ها در دشت مخملی شب می تابند. دستهاشو زیر سرش گذاشته و طاق باز دراز کشيده جمله های کتابی که می خونه در آسمان ذهنش می درخشند.

" اگر از دنیای تنگ خودت بیرون بیای، دنیاهای بسیاری رو خواهی دید...اولیای الهی آن چنانند که بدی کردن برایشان امری فوق طاقته ، از انجام آن عاجزند... غمها، زشتیها، پلیدی ها در درون خود ماست..."

یعنی واقعا همه ناکوکی ها درون خود ماست؟؟؟ و چشمهاش با خیال مردی که بی دغدغه سلام و لبخند تعارف می کنه به خواب می روند..

چهارشنبه 11 مهر 1386 - 3:13:29 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

پیوند های وبلاگ

آمار وبلاگ

46072 بازدید

19 بازدید امروز

0 بازدید دیروز

20 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements