×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

بوف کور

بوف کور

× من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهي که بلغزد بر من --- من خودم بودم و يک حس غريب که به صد عشق و هوس مي ارزيد
×

آدرس وبلاگ من

masoomy2000.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/masoomy2000

مست ام، مست؛

من که خراب تو ام، از زنده­گی، از مرده­گی چه باک دارم! هر دو هیچ اند؛ هر دو هیچ اند. مست ام، مست؛ مست­تر از خدای شراب ام. امشب می حافظ را در جام سهراب سرکشیدم. مست ام، مست؛ مست­تر از سیاهی چشمان تو که شب مرا سراسر پوشانده است. در این سرشبِ بی­دادگر بر مزار دل تنهایم گریستم؛ بر این تنهاییِ شکسته گریستم. بر این شکسته­ترین خسته گریستم. بر این همه گریستن هم گریستم. هزاران شمع چشمانم را روشن کردم و باز برافروختم. امشب تا سوز مغز استخوانم به یاد تو سوختم، سوختم. به یاد تمام لحظه­های با تو نبودن سوختم. ذوب شدم؛ آب شدم و در کویرستان شب جاری شدم. خاک شدم و به زیر پای رهگذران کابلستان شدم. نمی­دانم، تو مانند صاعقه، تو همچو توفان آتش ناگهان می­وزی بر مزرعه­ی خشک دلم، ولی به خود نمی­گویی آخر مرا در می­دهی؛ خانه خرابم می­کنی؛ آشیانه بر بادم می­دهی! نمی­بینی چه سان هر لحظه مرا در داده ای. چرا به این داغ سینه­ام نمی­نگاهی...؟! حرف­حرف نام گوهرین تو را با حنجره­ام تافتم و بافتم. پیراهنی از جنس نیستان نام تو ساختم. تو را با همین لب­های سوخته­ام ساختم و پوشیدم و نوشیدم. آیا تو تن­پوش من می­شوی؟ نی، نه؛ تو آن اندازه خودخوش استی که هیچ گاه زیر پایت را نمی­نگاهی. اما من پس از گناهان بسیار تو را پوشیدم. از بوی دل­انگیز پیچه­هایت پیمان الست یادم آمد، پنهانی لب­هایت را بوسیدم و نوشیدم. تنم سوز داغ لبانت را نوشید. مُردم و سرد شدم. خاک شدم، آب شدم، آتش شدم، هوا شدم. تو نفهمیدی، ندیدی. ندیدی چگونه مغز هستی­ام پوسید و نای مستی­ام پوکید؛ اما سیلی جفایت را رخ شکیبایی­ام بوسید. سیلی­ات مستانه مهمان محفل قلبم آمد. پنجره شکست و حنجره فروریخت. اما باز در سوز تو سوختم. بوسه­هایت گوگرد ریخت. ناچار بر شمع چشمانم سرمه­ی شعله کشیدم و سقفِ مژگانم را به آتش کشیدم. تا سوز دل به یاد تو سوختم. سوختم و خاکستر شدم. خود را بر باد دادم. تا شاید نسیمِ عشق ذره­های مرا به زیر پایت بیافشاند. اما نشد، نشد.... ای نوربند دل، ای دل­بندِ جان! تو هم سر مزارم بیا. با شاخه­یی تبسم به لب بیا. پس از مرگم، به دل­بانی بیا. به دل­بانی بیا. بیا ببین، تا آخرین دم پاسبان حرمت جام لبانت بوده ام.
جمعه 13 مهر 1386 - 12:53:43 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

پیوند های وبلاگ

آمار وبلاگ

46074 بازدید

21 بازدید امروز

0 بازدید دیروز

22 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements